زهرا»، دختر نوجوانی است شانزده ساله، که هر روز بعد از مدرسه، دستسازههایش را به خیابان انقلاب میآورد: دستنبد، گردنبند، پین چوبی مو، تندیسهای کوچک چوبی و انگشتر چیزهایی است که او در خانه میسازد و برای کمکخرج مدرسهاش میفروشد. او به ایرانوایر میگوید: «شاید به نظرتان عجیب بیاید که من در این سن اینجا باشم. اما من برای اینکه بتوانم درس بخوانم و درسخواندن هم اینروزها خرج زیادی دارد، باید کار کنم. چون پولی که پدر و مادرم بهدست میآورند، فقط برای زندگی روزمره است. من عشق هنرم و کار هنری را دوست دارم. برای همین، در خانه، در کنار درسم، هرچیزی که بتوانم میسازم. هم کار است و هم لذت. عصرها هم که به اینجا میآیم، میتوانم بفهمم همه مثل من مشکل دارند، اما با این حال، با خرید از من، ازم حمایت میکنند. ممکن است که گاهی این خرید آنقدر کم باشد که به چشم نیاید. ولی من ممنونشان هستم.»
برخلاف زهرا که برای ادامه تحصیل و رسیدن به رویاهایش، همزمان درس میخواند و کار میکند، «سمانه» به جای رفتن به دانشگاه، ترجیح داده وارد بازار کار شود. او بیستوسه-چهار سال دارد، تا مقطع دیپلم درس خوانده و بعد به سمت هنر کشیده شده است.
او به ایرانوایر میگوید: «شش سالی است که کار ساخت مجسمه و تندیس میکنم. بعد از اینکه دیپلمم را گرفتم، تقریبا روزهایی بود که گرانیها رفتهرفته داشت سر به فلک میکشید. احساس کردم بهجای اینکه خودم را وقف دانشگاهی کنم که هیچی ازش درنمیآید، وارد بازار کار شوم. از بچگی کار هنری را دوست داشتم، برای همین، شروع کردم به ساخت تندیس و مجسمه و گردنبند و...»